نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





هشتمین سالگرد

هشت سال گذشت 

هشت سال عین برق و باد گذشت 

هشت ساله دارم بدون تو زندگی میکنم ولی عادت نشه برام 

هنوزم تو خلوتم بیادت غصه میخورم ،بغض میکنم ی دفعه میبینم صورتم داغ شده 

مامان چجوری بگم ،چجوری بگم که بدون تو زندگی خیلی سخته 

هر موقع میام ده می‌خوام برم دلم پر می‌کشه دوباره بیام سر مزارت 

روز آخری که اونجام دلم بد میگیره 

مامان من هنوز عادت نکردم بدون تو زندگی کنم 

هنوز عادت نکردم غصه نخورم،غم دوریت رو نخورم 

کاش میشد برگردی کاش ی سفر دور رفته بودی ی سال دو سال 

اما برمیگشتی 

مامان امروز تمام خاطراتت آمد تو ذهنم 

اون شب لعنتی،اون ساعت 

ساعت ۹ مریم زنگ زد که نمیایید بیمارستان گفتم چی شده 

گفت کبی گفته مامان نفسش مشکل پیدا کرده اون لحظه اون ساعت 

من مردم من تموم شدم من شکستم آمدم بیمارستان وقتی کبی گفت 

گفتم دروغ میگی باور نکردم 

مامان هنوزم که هنوز داغیم  

هنوزم که هنوزم دلم برات پر می‌کشه 

امشب هر چی بگم تمومی نداره کاش دهات بودم 

میومدم سرخاکت ی دل. سیر گریه میکردم و حرف میزدم 

مامان غصه ما رو نخور اونجا حداقل راحت باش 

فدای تو 

دوستت دارم 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 19:50 | |