نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





دهمین سالگرد

        ده سال گذشت

ده سال از رفتنت از پرکشیدنت گذشت

ده سالی که تو حرف فقط ده ساله اما برای من چندین و

چند ساااااال گذشت

ده ساله که ندارمت

ده ساله که با یادت با خاطرات با قاب عکست تو خونه سر میکنم 

کی فکرش رو میکرد ده ساااال بگذره و من باشم بدون تو

بدون تو زندگی کردم ده سال ،خیلی سخت بود خییییلی

نبود تو برای من یکی خیلی خیلی درد داشت

خیلی تو این ده سال سختی کشیدم خیلی چیزا رو تحمل کردم

هنوزم که هنوزه میگم کاش بودی

چون اگه تو بودی من ی تنه این همه درد نمی‌کشیدم

مواظب خودت باش غصه ما بچه ها رو نخور فقط برامون دعا کن


[+] نوشته شده توسط زهره در 19:34 | |







نهمین سالگرد

نه سال گذشت

نه سال از عروج اسمانیت گذشت

نه سالی که فقط گذشت

هنوزم نه سال پیش رو تمام وقایعش رو یادمه

نمیدونم چرا از ذهنم نمیره روز به روز اون 9 روز که تو بیمارستان بودی 

تا اون شبی که برذی همیشه ترکم کردی رو یادمه

یادمه وقتی امدم بیمارستان وقتی گفتن رفتی کمرم شکست 

فقط جیغ زدم چیزی نمیتونستم بگم نمیتونستم باور کنم رفتنت رو

مامان این 9 سال رو حتی ثانیه ای ازت غافل نبودم 

9 ساله که دارم با خاطراتت زندگی میکنم 

9 سال گذشت و هیچکس نفهمید تو تنهایی به من و بابا چه گذشت 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 23:25 | |







تولدت مرورخاطرات

سلام سنگ صبورم 

سلام مامان مهربونم 

سلام بهترین مامان دنیا 

سلام وصد سلام 

و اما سلامی بی جواب ???? 

امروز داشتم وبلاگ رو می‌خوندم 

از اون اول یاد اون روزای افسردگیم افتادم 

چه روزایی رو پشت سر گذاشتم من چقدر سختی و بدبختی کشیدم 

و چقدر تنهایی کشیدم 

باورم نمیشه که این روزا رو من پشت سر گذاشتم 

منی که طاقت کوچکترین ناراحتی و سختی رو نداشتم 

چی بودم و چی شدم 

و من چقدر کم دارمت 

چه روزای بدی بود روزایی که دلم آنقدر میکرفت 

لب تاپ رو باز میکردم که بیام اینجا برات بنویسم 

هی تایپ میکردم هی اشکامو پاک میکردم 

تند تند می‌نوشتم و اشکامو پاک میکردم اونقدر گریه میکردم که نمیتونستم صفحه لب تاپ رو ببینم مامان واقعا تو با رفتنت داغونم کردی 

هر چی بگم کم گفتم 

هنوزم ی موقع هابی حضورت رو‌کم دارم 

هنوزم با وجودی که نزدیک ۹ ساله رفتی ی موقع هابی به خودم میگم کاش بودی میگم کاش بودی من آنقدر سختی نمیکشیدم 

مامان برام دعا کن خیلی به دعات نیاز دارم 

دعا کن اونی که میخام. بشه دعا کن روزی برسه بیام اینجا بهت بکن 

مامان شد اونی که میخام خدا کنه بشه تو هم خوشحال میشی میدونم 

مواظب خودت باش 

دوستت دارم 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 16:19 | |







تولدت مبارک

سلام مامان 

خیلی وقته اینجا باهات حرف نزدم 

و فردا روز تولدت بهونه ای شد بیام اینجا 

بیام اینجا تا مثل همیشه بگم دلتنگتم 

بگم که فرشته آسمونی من مامان مهربونم 

تولدت تو آسمونها مباااااااااارک 

مواظب خودت باش 

فکر ما نباش مبادا غصه من و تنهاییم رو بخوری 

آخه همیشه حرفت تو گوشمه که میگفتی: 

من نمیتونم بدون تو جایی برم آخه همش فکرم پیش توعه 

تو تنهایی چیکار می‌کنی و الان ۸ سال و هفت ماهه که تنهام 

و دیگه تو نیستی که نگرانم باشی 

و میگفتی : 

مامان مثل من باید دور دنیا بگردید 

کجا رو بگردم مثل تو پیدا کنم؟مگه مثل تو پیدا میشه؟ 

همیشه بیادتم 

دوستت دارم  

تو بهترین و ماه ترین مادر دنیا بودی 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 18:53 | |







دل گرفتگی

سلام 

مامان این روزا حالمون رو میبینی 

این روزا میبینی که اصلا خوب و خوش نیستیم 

بابا رو دیدی؟ دیدی حالش رو؟دیدی چجوری شد؟

بابایی که همیشه اینور اونور بود حالا ۲۲ روزه نشسته و جایی نمیره 

یعنی نمیتونه بره مامان خیلی براش دعا کن ،دعا کن زود سرحال شه

ما غیر بابا دیگه کسی رو نداریم دعا کن سایه اش همیشه بالاسرمون باشه 

مامان خیلی براش دعا کن و از خدا بخواه شاید دعای تو زودتر بگیره  

و بابا سرحال تر بشه 

الهی آمیییییین

 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 21:52 | |







دلتنگی

هیچی ندارم بنویسم

 جز اینکه بگویم 

دلم برات ی عااااااااااااااااااالمه تنگ شده 

ودلم هوایت را کرده

 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 22:56 | |







هشتمین سالگرد

هشت سال گذشت 

هشت سال عین برق و باد گذشت 

هشت ساله دارم بدون تو زندگی میکنم ولی عادت نشه برام 

هنوزم تو خلوتم بیادت غصه میخورم ،بغض میکنم ی دفعه میبینم صورتم داغ شده 

مامان چجوری بگم ،چجوری بگم که بدون تو زندگی خیلی سخته 

هر موقع میام ده می‌خوام برم دلم پر می‌کشه دوباره بیام سر مزارت 

روز آخری که اونجام دلم بد میگیره 

مامان من هنوز عادت نکردم بدون تو زندگی کنم 

هنوز عادت نکردم غصه نخورم،غم دوریت رو نخورم 

کاش میشد برگردی کاش ی سفر دور رفته بودی ی سال دو سال 

اما برمیگشتی 

مامان امروز تمام خاطراتت آمد تو ذهنم 

اون شب لعنتی،اون ساعت 

ساعت ۹ مریم زنگ زد که نمیایید بیمارستان گفتم چی شده 

گفت کبی گفته مامان نفسش مشکل پیدا کرده اون لحظه اون ساعت 

من مردم من تموم شدم من شکستم آمدم بیمارستان وقتی کبی گفت 

گفتم دروغ میگی باور نکردم 

مامان هنوزم که هنوز داغیم  

هنوزم که هنوزم دلم برات پر می‌کشه 

امشب هر چی بگم تمومی نداره کاش دهات بودم 

میومدم سرخاکت ی دل. سیر گریه میکردم و حرف میزدم 

مامان غصه ما رو نخور اونجا حداقل راحت باش 

فدای تو 

دوستت دارم 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 19:50 | |







درد و دل

سلام مامانم 

سلام بهترینم،نفسم،عمرم

امروز ۵ شنبه اس‌ 

نمی‌دونم چم شده همش دلم گرفته 

دلم برات خیلی تنگه 

مامان نزدیک ۸ ساله رفتی 

چرا آخه من آروم نمیشم 

دیروز صبح مامان جون هم رفت  

انگار رفتن مامان جون منو یاد تو انداخت 

از صبح حالم خوب نیس 

کسی نبود باهاش حرف بزنم،باهاش دردودل کنم. 

بگم و گریه کنم گفتم بیام مثل همیشه اینجا به تو بگم 

به تو سنگ صبورم 

بمیرم برات که فقط گوش میدی اما چیزی نمیگی 

مامان امشب اصلا آروم نمیشم 

مامان بدجور حضورت رو میخام 

بدجور دلم هواتو کرده 

مامانم برام دعا کن فقط همین 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 1:27 | |







تولدم مبارک

سلام مامانم 

در چه حالی 

اونجا که هستی همه چی خوبه؟

مامان امروز تولدم بود 

همه تبریک گفتن الا تو 

هیچوقت یادم نمیره آخرین باری که بهم تبریک گفتی 

همین که رسیدم شرکت زنگ زدی بهم و تبریک گفتی 

امروز همش صدات تو گوشم بود  

حتی روزتولدم هم غم دارم و دلم میخواد گریه کنم که نیستی 

که ندارمت 

همیشه دوستت خواهم داشت

 

 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 23:44 | |







آروم وقرار

بازم مثل همیشه سلام

و سلامی بی جواب

مامان دلم بدجور برات تنگ شده

برای خنده هات، برای صدات

برای حرف زدن باهات، برای حضورت تو خونه

برای بیرون رفتن باهم، برای سر به سر گذاشتنت و خندیدنت

مامان تو چه کردی باهام

رفتن تو با منه تنها چه کرد

مامان به بودنت به حضورت نیاز دارم

لعنت به خاطره ها، لعنت به روزی که تو رفتی

لعنت به زندگی بدون تو

اصلا لعنت به همه چیز، لعنت به همه چیزایی که بدون توست


[+] نوشته شده توسط زهره در 15:4 | |







یادآوری

سلام مامانم 

سلام مهربونم من 

مامانی بازم دلم تنگ شده 

دلم تنگه خیلی چیزا شده 

دلم تنگ شده واسه حرف زدن باهات 

دلم تنگ شده واسه بیرون رفتن باهات 

دلم تنگ شده واسه اینکه با هم بریم مهمونی 

دلم تنگ شده زنگ بزنی اسمت رو گوشیم بیفته و ذوق کنم 

مامان خیلی حسرت دارم 

حسرت نداشتن تو تا عمر باهامه،چقدر حیف شد رفتی 

کاش بودی،کاش کنارم بودی،کاش تو خوشیهام تو هم سهیم بودی 

کاش داشتمت و از داشتنت لذت می‌بردم 

نمیدونی چقدر حسرت میخورم وقتی کسی مادرش رو صدا میزند 

وقتی کسی با مادرش بیرون میره میگم خوش به سعادتش 

که مادر داره،که سایه سر داره،که عشق داره 

اما من چی بگم،چی بگم که نداشتنت خودش پر از درده 

پر از آه و درد و حسرت 

مامان این روزا کمتر میای به خوابم بیا پیشم 

بیا بزار حست کنم،لمست کنم 

مامانم خیلی خیلی دوستت دارم و هنوزم که هنوزه بعد از هفت سال و 

۴ ماه هرروز و هر دقیقه به یادتم 

دوستت دارم

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 2:41 | |







دلتنگی

بازم مثل همیشه دلتنگتم 

دلتنگ روی ماهت 

دلتنگ نگاهت 

دلتنگ مامان جون گفتنات 

دلتنگ بوسه و دست دادن بهت 

مامان هفت سال و ی ماهه و چند روزه 

 از سرکار میام نیستی دست بدی بوس کنی بگی 

زهره جون خسته نباشی 

دلتنگ همین خسته نباشی گفتناتم 

دلتنگه دلتنگه دلتننننننننگم 

خدایا چرا این دلتنگی تموم نمیشه 

چرا این بغضا تموم نمیشه 

چرا تا یادت میفتم چشام پر اشک میشه 

کاش نبرده بودیمت ده،کاش وصیتت ده نبود 

کاش بهشت زهرا بودی تا دلتنگ میشدم میومدم پیشت 

مامان داغونم،مامان دیگه تموم شدم بیا نگام کن 

ببین دیگه چیزی از من مونده 

مامان کم آوردم مامان تموم شدم بس نیس این دلتنگی و تنهایی 

بس نیس همه‌چیز رو ی نفره بدوش کشیدن 

مامان کاش کنارم بودی اونوقت می‌فهمیدم که تنهایی تنها هم نیستم 

مامان چقدر دلم میخواس وقتی میگفتم مامان 

میگفتی جااااان مامان 

مامان اینجا زهره بسی زیاد دلتنگتم 

عاااااااشقتم تا ابد و یک روز 

دوستت داااااارم خیلی خیلی زیاد

هر پنج شنبه کارم شده نماز والدین خواندن  

کارم شده صلوات فرستادن و خیرات و فاتحه 

خسته شدم خسته ی خسته ام 

مرا دریاب

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 13:48 | |







هفتمین سالکرد

هفت سال گذشت 

نمی‌دونم چند تا از این سالها باید بگذره و من بدون تو زندگی کنم 

و هر سال بیام اینجا سالگردت رو بشمرم 

یادمه سرکارم توی تقویم روی میزم هر روزی که می‌گذشت 

می‌نوشتم کنار تاریخ اون روز که چند روزه رفتی هر روز اضافه میشد 

 امروز شد ده روز فردا یازده این نوشتنا تا دوسال طول کشید 

یادمه نر کی می‌پرسید چند وقته مامانت رفته دقیق میگفتم. 

مثلا یک سال و دو ماه و دو روز،دقیق یادم بود 

نمی‌دونم دنبال چی بودم،فقط می‌دونم دیوونه شده بودم  

آره تو با رفتنت دیوونم کردی 

تو با رفتنت داغونم کردی 

تو با رفتنت تو جوونی پیرم کردی  

مامان تو نیستی اصلا زندگی نیس 

چقدر دلم میخواس بیام سر مزارت 

مامان خیلی دلتنگم،خیلی داغونم،دارم خفه میشم 

نمی‌دونم کجا باید برم تا آروم شم 

کجا برم ی دل سیر گریه کنم از نبودنت 

امشب خاطرات اون هفت سال پیش آمد جلوی چشمم 

 ساعت ۹ شب تموم کردی،یادمه کاغذی رو که بهت زدن مامان 

مدتها تو جیبم بود هی در میووردم از جیبم نگاه میکردم روش زده بود 

لیلا اوخ تاریخ فوت ۹۳/۰۱/۱۶ ساعت ۹ شب 

مامان جلوی چشمم خاکت کردیم ولی باورم نمیشد 

بعد دو سال خوب شدم اونم به کمک استاد داداشی 

ولی هیچوقت رفتن تو منو آروم نمیکنه همیشه و همه جا نبودت احساس میشه 

مامان برام دعا کن،دعا کن آروم و قرار داشته باشم 

چقدر امشب سخت گذشت،چقدر بد بود 

مامان همیشه همینمااااا 

ولی امشب خیلی خیلی بدتر شدم چون روز رفتن توس 

روز پرکشیدنت از پیش بچه هات برای همیشه 

چقدر نوه ها رو میبینم میگم کاش بودی توام 

کاش بودی بزرگ شدنشون رو میدیدی 

اما افسوس و صد افسوس..... 

مامان دلم تنگته 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 1:28 | |







حس بد

مامان من چم شده 

کاش هیچوقت نمیرفتی،کاش همیشه بودی 

کاش میومدی پیشم میگفتی غصه نخور من هستم 

چرا هر چی به سالت نزدیک میشم بی قرار تر میشم 

چرا دلتنگ تر میشم 

چرا دلم آنقدر گرفته،مامان افتضاااااحم،افتضااااح

 خیلی خیلی خیلی،خیلی زیاد دلتنگتم 

دلم میخواد بیام سر مزارت بیام و بگم دارم خفه میشم از دلتنگیت 

مامان دلم تو رو میخواد،دلم خنده هات رو میخواد،دلم حضور گرمت رو توی خونه میخواد 

مامان این روزا و شبا خیلی بهم سخت میگذره 

ازت فقط می‌خوام که دعا کنی،دعا کنی که صبور و صبورتر شم 

دوستت دارم فرشته آسمونیم


[+] نوشته شده توسط زهره در 18:26 | |







دلتنگی

سلام 

بازم دلم تنگ شده 

مامان اینروزا این روزای عید خیلی بهم سخت میگذره 

تو این هفت سال همیشه عیدها برام عذاب اوره. 

از ۲۸ اسفندش تا ۱۸ فروردین همش برام عذابه 

هرروزشو یادمه تو اون ۹ روزی که بیمارستان بودی همش یادمه 

هرروزشو یادمه همش جلوی چشممه 

چجوری فراموش کنم ،مگه آدم یادش می‌ره 

مامان تو بیا و بهم بگو که چیکار کنم با این دلتنگی 

تو بیا و بگو چطور تحمل کنم 

دلم برات خیلی خیلی تنگه 

میگن وقتی دلت تنگه فرقی نمیکنه کجا و با کی باشی 

وسط بهشت هم باشی انگار که تو جهنمی 

دوستت دارم 

دلم خیلی تنگته دلم میخواست میومدم سر مزارت ی دل سیر گریه میکردم و ی دل سیر حرف میزدم 

قربونت برم الهی سهم تو از عیدی شده خیرات 

سهم تو از کادوی تولد و‌روزمادر شده خیرات 

یعنی تو هم مثل ما آنقدر دلتنگی،انقدر بی قراری؟بی معرفت چرا نمیای پیشم 

آخه مگه میشه تو دلتنگ ما نباشی 

مامان جان اینجا تو خونه کنار کن خیلی خییییلی خالیه

 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 14:32 | |







عیدت مبارک

باز سال تحویل شد 

باز سال تحویل شد بدون تو 

باز عید آمد و خبری از تو‌ نشد 

مامان چقدر سخته با جای خالیت کنار آمدن 

مگه میشه کنار آمد؟! نه نمیشه 

مگه تو این هفت سال شد؟!نه نشد مامان 

از بعد تو همیشه عیدها بغض دارم 

وقتی زنگ میزنم بابا گریه می‌کنه اونم هنوز دلتنگه 

مامان تو با ما چیکار کردی، تو با رفتنت داغ بزرگی رو دلمون گذاشتی 

باید عکست رو نگاه کنم و بگم عیدت مبارک 

مبارک مامانم 

بی تو مامانم زندگی نتوان کرد 

عید ۱۴۰۰ مبارکت مامانم،مامان لیلای من 

عاااااااااشقتم تا ابد

 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 13:41 | |







لحظه سال نو

سلام مامانم

سلام فرشته آسمونی من

تقریبا دو ساعت مونده به سال تحویل مامان دلم گرفته

کاش بودی ،کاش تو هم بودی کنارم،مثل هفت سال پیش

چقدر نبودنت رو روزگار به رخم میکشه

چقدر دلم میخوادت این روزا

دیشب رفتم خرید عید یاد اون روزایی افتادم که دوتایی یا سه تایی با بابا می‌رفتیم خرید عید 

دلم تنگ شده واسه اون روزایی که دوتایی می‌رفتیم بیرون خرید

دلم تنگ شده واسه روزای با تو بودن

چرا آخه من باید تنها برم بدون تو 

دلم تنگ شده واسه اون روزایی که دوتایی با ماشین می‌رفتیم دور دور 

کاش میشد فقط ی لحظه تو رو حس کرد 

کاش میشد فقط ی لحظه تو رو لمس کرد 

کاش میشد فقط ی لحظه حتی تو رو داشت 

مامانم اینجا توی وبلاگت مثل همیشه میگم که عیدت مبارک 

عیدت بدون ما و بابا مبارکت 

تو جات خوبه اونجا میدونم،امیدوارم که همیشه خوب باشی 

دلم تنگته مامان خوبم،مامان مهربونم و بامحبتم

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 11:46 | |







روزت مبارک

سلامی دوباره به تو مامان خوبم

مامانی امروز روز توست،روز مادر

امروز هر کی رو دیدم شیرینی به دست،گل به دست،کادو به دست بود

چقدر حسرت خوردم،اخه حسودیم میشه من مادر ندارم

امشب همه بچه ها میرن خونه مامانشون،میرن که تبریک بگن

امسال هفتمین سالیه که روز مادر کنارمون نیستی

نیستی تا بچه ها بیان خونمون بهت تبریک بگن

نیستی تا کادویی هر چند کوچک تقدیمت کنم

نیستی تا بغلت کنم ،بوست کنم بگم مامان روزت مبارک

امشب منم و ی قاب عکس که باهام حرف نمیزنه

بازم منم و تنهایی،بازم تو این روز دلم به درد میاد

چقدر امروز یادت بودم البته هرروز و هر ثانیه بیادتم 

اما امروز خیلی بیشتر بیادتم

امروز سعی کردم با کسی حرف نزنم چند بار چشام شد پراشک

توی این روز زهره خیلی خیلی دلش گرفته

همش میگم اگه بودی اینکار رو‌میکردم،اون کار رو میکردم یا

فلان چیز رو می‌خریدم برات،ولی توی امروز سهم تو به جای کادو

به جای اون پیراهن دوتیکه که خیلی دوست داشتی،سهمت شد مثل همیشه خیرات،خیرات ،خیرات

تا کی تا به کجا بدون تو ادامه بدم مامان تو نمیدونی با رفتنت با من چیکار کردی،داغونم کردی،تو جوونی پیرم کردی

کاش بودی،واقعا کاش همیشه کنارمون می موندی

کاش هیچوقت نبودنت رو نمی‌دیدم

و ای کاش

کااااااااش بودی تا دلم تنها نبود

روزت مبارک فرشته آسمونی من

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 18:31 | |







دلتنگی

سلام مامانم 

در چه حالی 

اون بالا چه خبر 

آرومی،خوبی،سرحالی؟

در چه حالی مامانم؟

دلم باز مثل همیشه برات تنگ شد 

مامان تو رفتی بابا خیلی تنها شد 

همیشه فکرم پیششه 

که چجوری صبح رو شب می‌کنه 

که چیکار می‌کنه تنهایی 

مامانی از خدا بخواه مراقبش و نگهدارش باشه 

تو که رفتی همه چیزمون شد بابا 

اونم اَزَمون دوره 

امروز فیلمش رو تو اینستا دیدم 

اشکم در آمد،مامان،بابا خیلی تنهاست 

براش دعا کن 

خیلی دوستت دااااااارم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 22:23 | |







دوباره دلتنگی

سلام فرشته آسمونی من

سلام مامان مهربونم

خیلی وقته دلتنگیام رو اینجا برات ننوشتم

خیلی وقته که اینجا باهات حرف نزدم

مامان نزدیک‌تولدته بگو چیکار کنم

بگو چی بگیرم برات؟چی میتونم بگیرم؟!

بازم حسرت،بازم آه

بازم حسرت از اینکه نیستی تا بهت تبریک بگم

تا ی کادویی هر چند کوچک تقدیمت کنم

دلم برات ی عاااااااااااالمه تنگ شده مامان مهربون من


[+] نوشته شده توسط زهره در 21:51 | |







ششمین سالگرد

امروز شنبه ۱۶ فروردین سال۱۳۹۹ است

دقیقا شش سال پیش همین روز لعنتی و همین تاریخ ساعت ۹ شب ترکمان کردی

 یادآوری اون روزها لحظه به لحظه اش یادمه

مامان خیلی زود رفتی

رفتی برای همیشه تنهام گذاشتی

هنوزم داغم،هنوزم از یاداوری اون روزها صورت داغ میشه

هنوزم نتونستم با نبودت کنار بیام

چه روزهای تلخ و‌سختی رو‌گذروندم

شش سال از پرکشیدنت گذشت و من

فهمیدم که

سردی خاک دروغی بیش نبود

مامانم ششمین سالگردت تسلیت


[+] نوشته شده توسط زهره در 18:43 | |







عیدت مبارک

سلام مامانم 

امسال ششمین عیدیه که کنارم نیستی

هنوزم بعد از ۶سال موقع سال تحویل بغضم میگیره

وقتی میخوام سفره هفت سین بچینم با گریه میچینم

قبلش میشینم به یادت گریه میکنم

یاد اون شب عید که حالت بد شد میفتم

مامان هنوزم بعد ۶سال عیدم سیاهه

مامان گلم مواظب خودت باش

عیدت مبااااااارک مامانی


[+] نوشته شده توسط زهره در 13:38 | |







بهونه همیشگی

سلام بر ی دونه مادر مهربانم

سلام بر فرشته آسمونی خودم

مامان نزدیک عیده امروز۲۸ اسفنده یاد اوریه خاطرات ۶سال پیش

مثل هرسال یاد اون روزیکه  مریض شدی تو ی همچین روزی

حالت بد شد و هفته بعدش برای همیشه از این خونه رفتی

سکته زدی ولی دلم خوش بود میای یادمه روز چهارم که بیمارستان بودی

دکترت امد گفت حالت بهتر شده ،دلخوش شدم به حرفش،هرچند که همون حرفش

رو با شک و‌تردید بهم زد ،ولی سجده شکر کردم یادمه رفتم نمار ظهر مسجد

سجده شکر کردم گفتم مامانم داره خوب میشه ولی وقتی دایی رضا ومهدی آمدن 

گفتم برو با دکترش صحبت کن دایی و مهدی رفتن و امدن گفتن دایی ناراحت نباش

خداروشکر بهتره،اما نگفتن که دکتر بهشون گفته سکته ات وسیع بوده و فقط باید دعا کرد

تو اون ۹روزی که بیمارستان بود ثانیه به ثانیه اش دعا کردم ونذر کردم ولی خدا نخواس

خدا خواست ما تا اخر عمرمون طعم بی مادری رو بچشیم و‌حسرت بخوریم

هیچوقت و هیچ جوره از یادم نمیری،تو این ۶سال روزی نبود یادت نباشم

هر ثانیه و‌دقیقه یاد تو مامان مهربونم بودم و بازم مثل همیشه میگم که

جات خیلی خییییییلی خالیه

امسالم عیدم سیاهه،بعد رفتن تو همه روزام سیاهه

دوستت دااااااارم مامان لیلای خودم

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 3:43 | |







دلتنگی همیشگی

سلام مامان

خوبی؟دیگه قلبت اذیتت نمیکنه

دیگه سرت درد نمیگیره؟دیگه نمیگی آی کتفم ؟آی قلبم؟ آی معده ام؟

از چی بگم که تمومی نداره

از دردات که همیشه میگم خدا سنگ تموم کذاش برات،همه جوره مریض بودی

اخر سرم که مغزت اضافه شد به دردات

ولی الان ۵سال و ده ماه و اندی است که خوابیدی اونم آروم و آروم

دیگه نگران هم نیستی

ولی بچه هات هنوز سرد نشدن،پس چرا میگن خاک سرده

ما که روز به روز داغ تر میشیم با نزدیک‌شدن روز مادر داغ تر و داغ تر میشیم

جیکرم میسوزه،اخه نیستی بگم چی میخوای برات بخرم

دیروز یاد اون روزی افتادم که ی شاخه گل دادم بهت گفتم تقدیم به تو با عشق

تو چقدر خندیدی،چقدر سخته یاداوری خاطراتت،با یاداوری خاطراتت 

صورتم داغ میشه اشکم سرازیر میشه ،هنوز بعد این همه سال نمیتونم روز مادر 

رو به ی دونه خالم تبریک بگم ،مامان جات خیلی خیلی خالیه

از الان دارم فکر میکنم هفته دیگه بیام چقدر باهات حرف بزنم

دلمون خوشه به همون ی تیکه سنگ  

پیشاپیش روزت مبارک


[+] نوشته شده توسط زهره در 1:40 | |







تولدت مبارک فرشته ی من

سلام مامان

سلام عزیز دلم

سلام‌مهربون من

مامان بلند شو‌تولدته

امروز تولد تو فرشته ی آسمونی من بود

تولد عشقم،عزیزم،بهترینم و مامانم

مامانم ماه ترین من تولدت هزاران بار مبارک

مامان چیکار کردی بامن

چیکار کردی با دنیا

چیکار کردی با بچه هات

اره مامان میگم،میگم که داغونم کردی با رفتنت

تویی که میکفتی دلم نمیاد بدون تو‌ برم ده حالا ۵سال و ۷ماهه که تنهام گذاشتی

ولم کردی و رفتی نگفتی که بدون تو‌چیکار کنم،بدون تو هیچ‌چیزی قشنگ نیس

من دلم خنده هات رو صدات رو نگاهت رو نفست رو ،اصلا بندبند وجودت رو‌میخواد

حتی نشد بیام سرمزارت که ی بوسه به سنگ سردت بزنم

سه هفته پیش که امدم پیش پیش گفتم تولدت مبارک

ولی امروز روز بدیه ،روزیه که خاطراتت همه امد جلوی چشمم

یاد اون موقع ها که دیر میومدم خونه نگران میشدی زنگ میزدی میگفتی

زهره مامان کجایی چرا دیر کردی،حتی دیگه نگرانم نیستی

مامان زهره ات دیگه بریده،آره خسته شده،خسته شده از روزگار بی مادری

دیگه مامانمو و محبتهاش رو نمیبینم

چقدر سخته تو نباشی و‌دنیا باشه

چقدر سخته تو نباشی و ما باشیم

چقدر سخته بدون تو جایی رفتن ،بدون تو‌خندیدن

مامان بگو کجا برم که بلکه ی کمی آروم شم

که بتونم راحت بغضم رو بریزم بیرون 

میدونم دلتنگیهام و گریه هام برات تکراری شده

ولی میدونی که زهره ات اروم نمیشه

مامان دلم میخواد داد بزنم بگم من هیچی نمیخوام فقط مامانمو میخوام

فقط ماااااااااماااااااااانمو

امسال ششمین سالیه که نیستی

 روز تولدت دلم به درد میاد

دیشب خوابتو دیدم ،خواب دیدم چادر مشکی سرته امدی پیشم

بغلت کردم‌گفتم‌وای مامان امدی

چه خواب خوبی بود،کاش هیچوقت بیدار نمیشدم

مامان چقدر دلتنگتم ،نیستی تا برات تولد بگیرم مثل اون سالی که برات

تولد گرفتم سوپرایزت کردم چقدر خوشحال شدی

خوشحالی تو‌خوشحالی منم بود

یادمه هر موقع ناراحت بودی منم سرکارم ناراحت تو‌بودم

هی میگفتم چیکار کنم خوشحال ببینمت

میگفتم‌خوشحالی مامان و بابا خوشحالی منم هست

خسته شدم،من بدون تو تنهایی دیگه نمیکشم بسه مامان تنهایی بدون تو بسه

دیگه زهره اونجور که باید خوشحال نیس

مامانم فرشته آسمونی من تولدت مبارک

دوباره سهم تو از کادوی تولد شد خیرات

چقدر سخت و تلخه

دوستت دارم عشق من

مامانم دعا یادت نره

بوووووووووووووس


[+] نوشته شده توسط زهره در 21:32 | |







دیدار

سلام 

بازم سلام بی جواب

سلام مامانی

خوبی؟دیگه نگرانم نیستی؟

دیگه زنگ نمیزنی,مامان دلتنگتم

دارم میام ده

و باز بی تاب رسیدنم

میخوام زود برسم بیام سرمزارت باهات حرف بزنم

انقدر دلم گرفته دلم میخواد زودی برسم

خودمو بندازم رو اون سنگ‌سردت زار بزنم

مامان بدونی چقدر دلتنگم،چقدر دلم گرفته

چقدر زهره دلش حرف زدن با مامانش رو‌میخواد

چقدر دلم میخواس وقتی باهات حرف میزدم،بغلم میکردی

میگفتی زهره جونم نگران نباش،میگفتی چرا نگرانی من که کنارتم

دیروز سرکار آهنگ‌حمیرا رو گذاشته بودن یاد تو افتادم و داشتم خاطراتت رو مرور میکردم

یاد اون‌روزی که داشتیم میرفتیم ده آهنگ حمیرا پخش بود تو‌دست میزدی و‌خوشحال بودی نیستی تا خوشحالیت و خنده هایت و بودنت کنارم رو احساس کنم

دارم میام که هم حرفامو بزنم هم‌پیشاپیش روز تولد و‌مادر رو تبریک بگم

اخه معلوم نیس دیگه کی بتونم بیام

مامان زهره همیشه و هر ثانیه به یادته

دختر ناسپاست هیچوقت تو‌رو‌یادش نمیره

همیشه دوستت دارم و‌همیشه در قلبمی،حتی الان که دیگه پیشم نیستی

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 8:28 | |







دلتنگی همیشگی

دلم تنگه

برای نگاهت

برای صدات

برای خنده هات

برای حرفات

برای حرف زدن باهات

برای اینکه من بگم و تو هم حرف بزنی باهام

نه اینکه من بگم و‌تو بشنوی

خیلی دلتنگم مامان

۵سال و دوماه‌واندی است که رفتی

و من همچنان دلتنگ

دلتنگ تر از قبل

هیچوقت این دلتنگی رفع نمیشه

ی موقع هایی دلم میخواد انقدر باهات حرف بزنم

هی فکر میکنم و‌تو‌خیالم باهات حرف میزنم و‌گریه میکنم

منتظرم بگی زهره جان،مامان،چته،چرا گریه میکنی

بیایی و دلداریم بدی بگی آروم باش،بگی چته زهره جان،چرا افسرده ای

بگی بسه غصه خوردی،بگی هستم،بگی کنارتم،بگی من همیشه هستم غصه بسه

مامان خیلی دلم تنگه ،با این دل تنگ چیکار کنم

به کجا برم

یادته میگفتی مثل من باید دور دنیا بگردی،کجا برم

آخه مگه مثل تو پیدا میشه

مامان من ی دونه بود

مامان من ماه ترین بود

یادته ی روز رفتم تهران امدم ساکت بودم،گفتی چته رفتی و امدی زبونتو گذاشتی

خیلی دلم گرفته بود اون روز،هی میرفتی و‌میومدی میگفتی چته

مامان الان کجایی بیای بگی زهره چته،بیای بگی زهره چرا افسرده ای

زهره ات دیگه اون دختر شاد نیس،زهره بدون تو تا عمر گرفته اس

با هیچی شاد نمیشه با هیچی

همیشه ته دلم ی چیزی کم دارم اونم تویی

مامان زهره خیلی دلتنگته 


[+] نوشته شده توسط زهره در 1:8 | |







۵شنبه های پر از بغض

سلام 

سلام مامانم

دوباره شد ۵شنبه

۵شنبه ها برای من پر از بغض و دلتنگیه

چقدر دلم برات تنگ شده

این هفته خداروشکر هر شب خوابتو دیدم

چقدر خواب تو رو دیدن شیرینه

دلم میخواد وقتی خوابتو میبینم دیگه بیدار نشم

یادمه هوس سبزی پلوکردم امدی بخوابم بهم ی بشقاب سبزی پلو دادی

گفتم تو برو بشین بخور،اون دنیا هم فکر منی

مثل اون موقع ها که میگفتی من بدون تو ده نمیرم،برم همش نگران توام

میگفتی اخه من برم تو تنها چیکارمیکنی

حالا ۵سال و یک ماه و چند روزه که رفتی ،نگرانیهاتو گذاشتی رفتی

میبینی داغونم،میبینی زهره دیگه اون دختر شاد نیست

مامان کاش هیچوقت نمیرفتی

دلم خیلی میگیره بدون تو

هنوز عادت نکردم بعد ۵سال بدون تو زندگی کنم

تا ی زره سخت میگذره بهم میگم کاش بودی

آخه نشد تو باشی و من این همه غم داشته باشم

کاش میشد بیای به خوابم بگی چیکار کنم که دلم اروم بگیره

الان که اینا رو برات مینویسم نگاهت جلوی چشمم

اگه بودی میومدی بغلم میکردی میگفتی زهره گریه نکن

روزای بدون تو رو به کی بگم که نمیخوام مامان 

من زندگی بدون تو رو نمیخواااااااااااام

نمیتونم،تحملم حدی داره،من دیگه نمیتونم،صبرو تحمل دخترت تموم شد

دعا کن برام مامان لیلای مهربون و با محبتم


[+] نوشته شده توسط زهره در 22:56 | |







پنجمین سالگرد

قلبم بی تابانه بهانه کسی را میکند که بارسفر بسته ورفته

رفته و چقدر زود از یاد برده که

نگاهی بی صبرانه منتظر نگاههای اوست

که چقدر اغوشی تشنه بغل های اوست

با این قلب دیوانه من باید رنج بکشد و صبوری کند

تا از یاد برد صاحبش را

تا عشقی که سراسر وجودش را به لرزه می انداخت را فراموش کند

و فراموش کند که روزی کسی بود

که برایش زندگی بود

 

به همین زودی ۵سال از پرکشیدنت گذشت

و من هنوز داغم از رفتنت

و عادت نکردم به نبودنت

دوستت دارم مامان


[+] نوشته شده توسط زهره در 16:30 | |







بهونه های همیشگی

بازم سلام

صد تا سلام به تو مامان مهربون من

به تو سنگ صبور من

دیدی چی شد

خواستم بیام پیشت

چقدر حرفای نگفته داشتم برات

چقدر عقده داشتم،چقدر دلتنگی و بهونه داشتم

اما نشد که بیام

چقدر دلم گرفت

اخه مامانی خیلی دلم برات تنگ‌شده بود

خیلی دلم میخواست بیام باهات حرف بزنم

نیاز داشتم به اینکه با مامانم حرف بزنم

دلم لک زده واسه اینکه حتی لحظه ای اندک کنارم باشی

مامانی کی میشه بیام باهات کلی حرف بزنم

من هی بگم و‌تو‌گوش بدی

چقدرم دلت بگیره که نمیتونی با بچه هات حرف بزنی

توام دلتنگی نه؟

دلتنگ حرف زدن با بچه هات،دلتنگ در آغوش کشیدن بچه هات

مخصوصا نوه هات

مخصوصا که اون نوه علی باشه

تو خیلی علی رو دوست داشتی

اخه شیرین بود و دوست داشتنی و الانم هست

یادمه اون اوایل رفتنت داشتم خونه رو تمیزمیکردم

گفت عمه چرا تمیز میکنی،مامان لیلا میخواد بیاد

اونم منتظر اومدنت بود،تو دلم گفتم کاااااااااش میومد

کاش رفتنش بازگشتی هم داشت 

اما حیف که برای همیشه رفتی

نگرانیهاتو گذاشتی و رفتی

مامان از همین جا بهت میگم که شدیدا محتاج دعاتم

دعای تو حتما گره گشای کارم میشه

قربونت برم مامانی

ببخش که مثل همیشه با حرفام،با دلتنگیام ،با بهونه هام ناراحتت کردم

تو به بزرگواری و‌مهربونیت ببخش

دوستت دارم بهترین و ماه ترین مامان دنیااااااااا


[+] نوشته شده توسط زهره در 14:28 | |







بهونه

بازم سلام

سلام فرشته آسمونی من

سلام ای که آروم خفته ای

سلام مامان خوبم

دلم کلی برات تنگه،ی عااااااااااااالمه،خیلی زیاد

دیشب داشتم فیلم میدیدم ی لحظه دلم گرفت

خانمی که نشونش داد صورتش مثل تو بود

ی لحظه انگار تو رو دیدم،مامان اینا یعنی دلتنگی

اینا یعنی دلم بهونه گرفته و تو رو میخواد

انقدر دلتنگتم و انقدر حرف برای گفتن دارم که

میخوام این هفته تو این سرما بیام بهت سربزنم

بیام باهات حرف بزنم،ببین کارمون به کجا کشیده

که برای حرف زدن باهات باید کلی راه بیاییم

تازه اونم چی،من میگم و حرفی نمیشنوم

من میگم و پاسخی نمیبینم

من میگم و محبتی،حرفی،دلگرمی ای.....هیچی مامان

من میگم و میگم و تو سنگ صبورم فقط گوش میدی

مامان تا به کی تا به کجا این دلتنگی ها این بهونه ها ادامه داره؟

دیگه واقعا خسته شدم

زهره ات دیگه برید

دیگه کم آورد

مامان تو‌جوونی پیر شدم

رفتن تو داغونم کرد و مشکلات روز به روز پیرترم کرد

کاش بودی و زهره آنوقت مشکلی نداشت

مثل اون روزایی که بودی و خوش بودم

خوشیم با رفتن تو تموم شد

کاش میشد میومدی ،میومدی پیشم

میومدی میگفتی زهره سختیهات تموم شد من پیشتم

میگفتی زهره نگران نباش من کنارتم

میگفتی زهره دیگه غمت نباشه من هستم

میگفتی زهره دیگه تموم شد من برگشتم

کاش......

ای کاش میشد

گریه


[+] نوشته شده توسط زهره در 9:57 | |







یلدات مبارک

سلام

بازم سلام بی جواب

مامان امروز بد دلم گرفت،با خواندن ی پیام بغضم گرفت

پیام شب یلدا بود

آخه مامان پنجمین شب یلداییه که میاد و تو نیستی

البته بدون تو‌ یلدا که هیچ زندگی هم‌ندارم

توی پیام‌نوشته بود «مادرم انار دون میکنه تا ی شب

را برامون خاطره کنه»

مامان یاد اون شبایی افتادم که زیرانداز مینداختی انارا رو‌دون

میکردی بعد که بچه ها میومدن کاسه کاسه میکردی به هممون میدادی

توی ماشین بودم چشام شد پر اشک گفتم زهره توی ماشین که نمیشه

نفس عمیقی کشیدم اما بغضم بیشتر شد مامان جلوی چشمم بودی

همه اون خاطراتت برام زنده شد

چقدر جات خالیه،من همیشه بهت نیاز دارم

خیلی زود منو تنها گذاشتی،خیلی زود

کاش انقدر زود از دستت نمیدادم

بی مادری درد بدیه که با هیچ‌چیزی این درد تسکین پیدا نمیکنه

چقدر این روزا وقتی بهم سخت میگذره میگم کاش بودی

آخه میدونی مامان،نشد تو باشی و زهره این‌همه‌درد داشته باشه

نشد تو باشی و زهره غصه داشته باشه

مامان کجایی که بغلت کنم و‌بوست کنم تا آروم شم

تا بهت بگم بمون پیشم دیگه تنهام نزار

بگم تو فقط باش ،فقط کنارم باش،همین بدونم هستی برام کافیه

کاش میشد برگردی ‌کااااااااااااااااااااش

هر جا که هستی میگم که یلدات مبارک مامانم

روحت شاد مامان مهربونم


[+] نوشته شده توسط زهره در 20:10 | |







نیاز

سلام 

بازم سلامی بی جواب

خوبی مامان؟

میدونم میدونی چی شده

میدونی که زهره چقدر حالش بده

میدونم میدونی چقدر دلم گرفته

و میدونی که چی میخوام

مامان نیاز دارم به حرفای خوب

نیاز دارم بیام سرمزارت

بیام کلی حرف بزنم

مامان برام دعا کن،مامان از خدا بخواه کمکم کنه

از خدا بخواه کنارم باشه و همراهم

بهش بگو که ی مادری و نیاز داری پیش بچه هات باشی

بگو حالا که من کنارشون نیستم تو کنارشون باش

از خدا بخواه که کمکم کنه که حالمو خوب کنه

مامان خیلی برام دعا کن،خییییلی خیییـــــــلی خیییییــــــــــــــــــلی

قربونت برم

نیاز دارم به دعای تو مادر

نیاز دارم به دعاهای تو مامان خوبم

دعای تو حتما گره گشای کارمه

دوستت دارم مامان خوب من

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 21:56 | |







تولدت مبارک

سلام مامان

پاشو تولدته

تولدت مبارک فرشته آسمونی من

دلم برات ی عااااااااالمــــــــــــــــــــــه تنگ شده

دوستت دارم

کاش بودی و تولدت رو بهت تبریک میگفتم


[+] نوشته شده توسط زهره در 22:51 | |







دلتنگی

مامان خوبم سلااااام

امروز دلم ی دفعه بهونه ندیدنت رو گرفت

امروز از اون روزاس که خیلی دلتنگتم خییییییلی

مامان بیا و بهم بگو با این دلتنگی با این بهونه ها دخترت چه کنه؟

چهارسال و شش ماهه که رفتی و من هرروز دلتنگـتر از دیروز

مامان دلم میخواد بیام سرمزارت کلی حرف بزنم

کلی درد دل کنم با مامانم و تو هم مثل این چهار سال فقط شنونده ای

چقدر جات خالیه،چقدر دلم برای خنده هات و نگات تنگ شده

تو رفتی و همه چی آوار شد رو زهره شدم مثل خودت

یادته میگفتم مامان انقدر غصه نخور،انقدر حرص نخور

حالا خودم شدم مثل خودت،تازه فهمیدم که نمیشه رو بعضی چیزها بی اهمییت بود

دو سه روزه پشت سر هم میای به خوابم،تو خوابم هوامو داری،انگار تو هم فهمیدی دلتنگتم که میای به خوابم

کاش میشد تو رو دید،تو رو حس کرد و بو کرد

کاش میشد میومدی و میگفتی بچه ها من امدم،اما افسوس....

بیا ببین بچه هات چیکار میکنن بیا و حالی ازشون بپرس

بچه ها خسته شدن از بس امدن پیشت و حرف زدن و تو گوش کردی

خسته شدن از ندیدن و برنگشتن مادرشون

بچه هات دیگه کم آوردن،دیگه صبر و تحمل ندارن

بچه هات هیچی نمیخوان،اونا فقط و فقط مامان خوبشونو میخوان

مامان کاش بودی،کااااااااااااااااااش


[+] نوشته شده توسط زهره در 8:51 | |







حرفهای نگفته

سلام

بازم سلام بی جواب

مامان چند روزه پشت سر هم میای به خوابم

چقدر این خوابها رو دوست دارم

دوست دارم بخوابم و هی خوابتو ببینم و بیدار نشم

چه خواب شیرینیه ،خواب تو دیدن را

چقدر شیرین  و دلنشینه صدای تو شنیدن را

مامان کلی دلم برات تنگ شده

حتی دلم تنگ شده واسه مزارت

هردفعه میام کلی حرف دارم برات با ی عالمه دلتنگی

که هر چقدر هم حرف بزنم از دلتنگیم کم نمیشه

عااااااشقتم مامان

تو بهترین مامان دنیا بودی

یادته میگفتی قدر من  رو نمیدونید ،میگفتی مثل من باید دور دنیا رو بگردید

آخه دور دنیا رو هم بگردم مگه مثل تو پیدا میشه؟

تو یه دونه بودی

تو بهترین بودی

حیف که قدرتو ندونستم و حیف و صد حیف که زود از دستت دادم

مامان دعا کن برام حتما دعای تو مادر میگیره

قـــــــــــربــــــــــووووووووووووونت بـــــــــــــرم مـــــــامــــــانی جــــــــــوووووووووونم

 

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 10:32 | |







دلتنگتم مامان

سلام

سلام به بهترین مامان 

به ماه ترین مامان خودم

مامانی با اینکه ۴ساله از رفتنت میگذره ولی هنوز عادت به نبودت نکردم

هنوزم دلم میخواد که باشی

دلم میخواس خونه بودی باهات حرف میزدم

چقدر باهم شوخی میکردیم

چقدر سربه سرت میذاشتم

چقدر به کارام میخندیدی،اخه من که هیچی بلد نبودم

فکرکن وقتی رفتی چی بهم گذشت

زهره ای که بعد رفتنت همه چی آوار شد رو سرش

زهره ای که کار نمیکرد تو خونه،زهره ای که هیچی بلند نبود

بعد تو همه چی افتاد پای خودش ،همه چی

چقدر سخت گذشت،الانشم بهم سخت میگذره اما کمتر

چقدر دلم میخواست الان کنارم بودی 

مثل اون شبا که بابا میخوابید تو میومدی تو اتاق باهم میشستیم حرف میزدیم

میوه و چایی میووردی،ازمون پذیرایی میکردی

مامان هنوز درد دارم از رفتنت

دیشب خوابتو دیدم چقدر حال کردم از دیدنت 

هی دستاتو میمالیدم بهت گفتم مامان خوبی،مامان جات خوبه

ولی یادم نیس چی بهم گفتی

فقط یادمه حالت خوب بود

خدا کنه اونجا جات خوب باشه و همیشه شاد باشی

آرزوی من دیدن دوباره تو و در آغوش گرفتن تو و بوسیدن توست

دوســـــــــــتـــــــت دارم بهتـــــــــــــرین ومــــــــــاه تـــــــــرین و عــــــزیــــــــــــزتــــــــــــرین مامان دنیــــــــــــــــــــاااااااا


[+] نوشته شده توسط زهره در 1:51 | |







چهارمین سالگرد نبودنت

چهارسال گذشت

چهارسال از پرکشیدنت گذشت

چهار ساله که بایادت با خاطراتت زندگی میکنم

چهار سالی که فقط گذشت

اما تلخ و سخت گذشت

چه روزایی که در نبودنت گریه کردم

چه روزایی نبودنت رو احساس کردم

مثل امروز

امروزی که چهار ساله رفتی

چهار ساله باهامون حرف نزدی

چهارساله صدات رو نشنیدم

چهار ساله روی ماهت رو ندیدم

چهارساله که میام بهت سرمیزنم به جای بوسه به دستت

بوسه به سنگ سردت نصیبم شده

چهارساله که وقتی میام پیشت ،میخوام برم

دلمو میزارم و میرم

میرم و با کلی گرفتگی میام تهران

مامان جات اینجا کنار بچه هات،توی خونت خیلی خالیه

چهار ساله که حتی ثانیه به ثانیه بهت فکر میکنم

اونقدر خوب و مهربون بودی که هیچوقت از یادمون نمیری

مامان برامون دعا کن

دوستت دارم

تو بی نظیرترین مامان دنیا بودی

فدای تو

دختر ناسپاست،زهره


[+] نوشته شده توسط زهره در 12:24 | |







عیدت مبارک

عیــــــــــــــــــــــــدت مبـــــــــــــــارکـــــــــــــــــــــــــــــ

چهارمین عید هم بدون تو گذشت

و باز میگویم عیدت مبارک مامانم

چیزی دیگه ای برای گفتن ندارم جز دلتنگی

دوستت دارم مامان مهربون من

بووووووووووووس


[+] نوشته شده توسط زهره در 22:8 | |







روزت مبارک

روزت مبارک فرشته اسمونی من

دلم میخواست برات گل بگیرم

دلم میخواست گل رو با عشق تقدیمت کنم

دلم میخواس بودی و بغلت میکردم و میگفتم

روزت مبـــــــــــــــــــــارکــــــــــــــــــــــــــ

اما افسوس که نیستی

مامان همه پروفایلا شده عکس مادر

شده تبریک برای مادر

چقدر حسرت خوردم امروز که مادری چون تو ندارم

مامان نداشتن تو یعنی نبود همه چیز

تو بهترین مامان بودی برام

چقدردلم تنگ شده برات

چقدر دلم میخواس زنگ میزدم و صدات رو میشنیدم

چقدر دلم واسه نگاهت واسه حرف زدن باهات تنگ شده

روزت مبارک مامان عزیزم

همیشه دوستت دااااااااااارم

 


[+] نوشته شده توسط زهره در 22:22 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد